پرده اول ( دعام کنین ) : دوستای خوبم مشکلی واسم پیش اومده که همه چیز من به اون ربط داره ؛ آینده ام و تموم زندگیم . دوس دارم واقعاً اگر دوستتون هستم و دوستم دارین واسم صادقانه دعام کنین ...
پرده دوم ( گوشی جدید بابام ) : بابام رفتن یه گوشی Galaxy ST I9003 Samsung خریدن به 400000 هزار تومان ... ایول دمشون گرم پولداریه اما ... باور کنین از روزی که خریدن توی این خونه ما هیشکدوممون آسایش نداشتیم . هر روزی یه بامبول جدید روی این گوشی پیاده می کنن و بهم که می ریزه همه رو زیر بار حرف های خوب خوب می گیرن که کی گوشی من رو انگولک می کنه ... . شانس آوردم به این گوشی بابا زیاد ور نمی رم والا منو می ترکوندن ...
واسه اون نوشت : پرنده ی زیبای منی ! پرستوی منی ؛ رهات کردم اما منتظرتم که برگردی ... برگرد ...
پ.ن : دوستای خوبم واسم خیلی دعا کنین ؛ خیلی دعام کنین ...
فردا آخرین امتحانمه . البته دارم دروغ می گم ، آخرین امتحانم دیروز بود ! امتحان فردا متاسفانه گند زدن آموزش به ترم دانشگاه بنده بود که به خاطر یه نیم نمره ناقابل بنده رو با کله انداختن روی درس فیزیک که این ترم باید پاسش کنم . فردا امتحان فیزیک میان ترم دارم و 15 مرداد ( فک کنم ) امتحان پایان ترمه ... تابستونم به گند کشیده شد ...
همین الان دارم چند تا کار انجام می دم که یکیشون نصب ویندوز روی سیستم اتاقمه که دارم درستش می کنم واسه بازی . دلم نمی خواد برم ارتقاش بدم ، آخه دارم پس انداز می کنم و این خرج ها خرج اضافه است ... نزدیک یه 45 دقیقه پیش هم رفتم لباسام رو شستم ( چه پسر فعالی هستم من )
چه خاکی روی کیبورد لپ تاپم ریخته ، چطوری تمیزش کنم بابا ... اه
هان ؟ حال من ؟ حال من خوبه ، شماها خوبین ؟ پرستو هم خوبه شکر خدا ؛ کاراش داره روز به روز بهتر می شه و خیلی خوشحاله ... ( منم به خوشحالی اون خوشحال و شادان )
دیگه ... همینا ...
واسه اون نوشت : دوست دارم ...
پرده اول ( داشتم می مردم ) : درود دوستای خوبم ، چه خبرا ؟ خوبین ؟ دلم واستون تنگ شده بود . آخه این مدت یه ذره مشکل داشتم ( روحی و اینا و کار ) . یه بلاهائی داشت سرم می اومد ، که سپاس ایزد بی انتها نگذاشت من بیچاره بشم . اگر اتفاقی می افتاد دیگه باور کنین نمی دونستم باید چیکار کنم و چه تصمیمی بگیرم یا ... . در کل بخیر گذشت و همه چی درست شد ...
پرده دوم ( فلش زدن گوشیم ) : بهتون گفته بودم نوکیا 5800 دارم ؟ نگفته بودم ؟ خب الان گفتم دیگه . نزدیک 4 ماهی بود که رمز گوشیم رو گم کرده بودم و شکر خدا قبل اینکه یادم بره چی بود ، از حالت اینکه خودش خودکار قفل بشه برداشته بودم . چند روز پیش رفتم و گوشی رو فلش زدم . از یارو پرسیدم بروزرسانی هائی که روی گوشیم اینجام دادم از بین می ره ؟ گفت نه اما نرم افزار ها پاک می شه . هیچی فلش زد اما یه اتفاقی افتاد خودم توش موندم ... . وقتی گوشی کارش تموم شد داشتم روشنش می کردم نوشته بود زبان رو انتخاب کنین و در عین ناباوری پارسی توش ظاهر شده بود . خیلی جالب بود واسم . حالا بماند سوتی ها و خراب کاری هائی رو که کرده بودم وقتی گوشیم رو دادم فلش زدن . یه نمونش اینکه حافظه جانبی گوشی رو کردم جای سیم کارت اشتباهی . جونم بالا اومد تا درش آوردم ...
پرده سوم ( امروز روز تعطیل ) : نمی دونم چرا مدتیه از روز های تعطیل بیزار شدم و نمی تونم تحملش کنم . راستش رو بخواین روز های تعطیل تنها روزیه که نمی تونم با پرستو راحت صحبت کنم یا اینکه حتی بشه واسه چند ثانیه ببینمش . امروز تعطیله ، فردام تعطیله و ... . خیلی سخت شده این مدت حرف زدن باهاش و دیدنش . امتحاناش مث من هنوز تموم نشده و خیلی طول می کشه ! البته خوبه می تونیم برنامه ریزی کنیم همدیگه رو ببینیم اما خب بیچاره خسته می شه ؛ خیلی دلم واسش می سوزه . خیلی روی درسش و کاراش حساسه . خب دیگه دختره و این خصلت یه دختر خوبه ...
پرده چهارم ( کار ) : توی زمینه شغلی مشکلات زیادی دارم اما فعلاً نمی تونم حرفی بزنم و بزارین به موقعش در موردشون توضیح می دم . چون 20 تیر یه مجمع عمومی داریم و می خوایم توی اون مجمع مشکلات رو بیان کنیم . دعام کنین ...
واسه اون نوشت : زندگی دیروز واسم خیلی سخت شده بود . خیلی دوست دارم و خدا رو همیشه سپاس می گم که کنارم هستی ...
پ.ن : دوستای خوبم ، واسه بابای کرم خبیث دعا کنین ؛ بابای مث اینکه عمل قلب داشتن . از پروردگار بی نهایت واسه ی بابای کرمولیمون سلامتی و شادی رو خواستارم ...
پرده اول ( شروع امتحانات ) : امروز اولین امتحان پایان ترم دوم رو هم دادیم . امتحان بعدی 5 تیره که آمار و احتمالاته . این امتحان رو به خاطر اینکه مربوط به طراحی سایت و ... می شد می دونستم ، خیلی بهم کمک کرد تجربه های عملی قبلیم . اما ترسم از امتحانای بعدیه ، مث ساختمان داده های پاسکال ، آمار و احتمالات . زبانم خوبه ، بد نیست . ادبیات هم همینطور اما خب هر کدوم سختی خودش رو داره ! مخصوصاً از ترم قبل هم که درس فیزیک رو موندم باید ، حتماً پاسش کنم ...
پرده دوم ( بیماری و پزشک ) : یعنی واقعاً خوب بود آدم درد خودش رو می فهمید ، بی خودی نمی رفت پیش پزشک و آزمایش و این چیزا و پول خرج می کرد . نمی دونین چه بلائی سرم در اومد . بهتون گفته بودم قفسه ی سینه ام درد می کنه ، احساس می کردم مشکلم مربوط می شه به ریه ام که قبلاً من رو راهی بیمارستان کرده بود ( 6 سال یا 7 سال پیش فک کنم ، به خاطر عفونت شدید ریه راست رفتم بیمارستان بستری شدم . هیچوقت یادم نمی ره که دکتر وقتی عکس رو دیده بود اینقدر تعجب کرده بود که می گفت اگر جوون نمی بودی و توی سن من و بابات بودی راهی بیمارستانت می کردم و به خاطر اصرار من که استراحت مطلق نکنم من رو راهی بیمارستان کرد . خیلی دردناک بود اون چند روز اما خب خیلی واسم جالب بود ، تموم فامیل اومدن بهم سر زدن فک کنم ) به اصرار پرستو رفتم پیش دکتری که همیشه می رم پیشش . بعد از کلی عکس و توی صف ایستادن واسه هر چیزی و آخرشم خرج کردن یه پول خیلی کلفت ، فهمیدم مشکل من داخلی نیست و از روی بدنمه ( یعنی عضلات سینه ام گرفته ) . البته بماند تقریباً هفته پیش روز پنجشنبه ، شب اومدم و کولر رو روشن کردم و زیر کولر خوابیدم و این کار باعث شد کل بدنم بگیره و طوری مریضم کنه که دردناک باشه . همین الان هم متاسفانه گلوم از دیروز طوری چرکی شده که دهنم رو نمی تونم باز کنم زیاد و درد هم داره . یه جورائی ورم کرده ...
پرده سوم ( یه کمی خصوصی ) : یه مدتی شده که بد جوری احساس تنهائی می کنم . حتی دیشب که دو تا از عموهام خونمون بودن و مثلاً اینجا شلوغ بود اما من ، عین بچه یتیما گوشه ی خونه نشسته بودم ؛ ساکت و بدون هیچ حرکتی . دلم می خواست پرستو کنارم باشه ، دستم رو بگیره و توی چشمام نگاه کنه . چرا اینطوری شدم ؟! خیلی داره بهم سخت می گذره ! پس خدا چرا ما رو به هم نمی رسونی ؟! به خودت قسم سخته ...
پرده چهارم ( ADSL ) : بالاخره بعد از مدت ها ، رفتم و واسه ی خونه اینترنت گرفتم . اما نه از شرکتی که قبلاً داشتم ، از خود مخابرات با سرعت بالا . من چون توی زمینه IT کار می کنم و پشتیبانی 24 ساعته سرور های نرم افزاری شرکت ها رو اینجا دارم باید به سرعت بالای اینترنت واسه Remote شدن به سرور ها دسترسی داشته باشم تا مشکلی پیدا نکنم . هیچی یه نامه از محل کارم برم و صبحش رفتم مخابرات ( مصّر شدم واسه اینکه 65300 تومان واسمون پول تلفن اومد - حالا جریانش رو می گم مفصله ) و کارای اداریشو انجام دادم ؛ با گیرائی که دادن و اینا در کل بهم سرعت 512 دادن . سرعتش واقعاً 512 است و خیلی خیلی بالاست . حتی من وقتی دانلود می کنم روی 80KB در ثانیه دانود می کرد . در کل راضی ام دو روزیه که ازش دارم . البته دیشب ساعت 8 شب قطع شد تا روز بعد ، و وقتی که من تماس گرفتم باهاشون بهم گفتن کمی پارازیت داشته و باعث قطع اینترنت شده و الان درسته اما در کل عالیه ...
پرده پنجم ( قبض تلفن ) : بله ، قبض تلفن واسه ما اومد 65300 تومان . منِ ساده هم تا بابا گفتن ، قبض رو گرفتم و از طریق همراه بانک پرداختش کردم . شب که برگشتیم خونه ، بابا خودشون برداشتن گفتم که پول اینترنت آسان ( هوشمند که روی قبض میاد ) اومده 37000 تومان . بعنی یه دعوائی راه انداختم که دیگه صدای همه در اومد . شب زنگ زدم به صاحب خونه که بیاد فردا بریم مخابرات تا هم پرینت ریز مکالمه رو بگیریم هم واسه اینترنت اقدام کنیم . هیچی رفتم مخابرات ، کار اینترنت رو خودم درست کردم و نامه هم بردم . حالا بماند این صاحب خونه چه گوگول بازی هائی سرم درآورد ، رفتم یه دفتر خدمات ارتباطی و کشوندمش اونجا و ریز مکالمه رو گرفتم . توی مخابرات فهمیده بودم که فقط 4000 تومان مربوط به موبایل می شه و نزدیک 21000 تومانش مربوط به مکالمه بین شهریه که پرینت نمی دن . هیچی پول که از جیب من رفت ، اما اشکال نداره ، بعداً تلافی می کنم . روی پولام خیلی حساسم و دارم برنامه ریزی می کنم . دلم نمی خواد دیر به اون هدفائی رو که دارم برسم ...
پ.ن اول : بچه ها این مدت شماها چرا نیومدین و بهم سر نزدین ؟
پ.ن دوم : خیلی گلوم درد می کنه ! دهنم رو نمی تونم باز کنم و حتی غذا بخورم ...
آی بدنم ؛ آی همه عضله ها ، چربی ها ، دست و پا و ... همه از سرما منجمد شده ...
دیشب از ساعت 11 که رسیدم به خونه ( از خونه پرستو ) کولر محترم رو روشن کرده و زیر کولر بدون لباس گرم کننده و تنها با یک رو انداز بسیار نازک ( البته دو تا ، یکی نازک یکی کلفت ) خوابیده و این باعث شده تا ساعت چند صبح بگم ، عین بید مجنون به خودم بلرزم و در آخر ، به جای اینکه کولر رو خاموش کنم رفتم یه پتو آوردم و انداختم روم ! حالا این بماند که بازم یخ کردم و علائم مشخص گرفتگی بدن و سرما خوردگی در من الان مشاهده می شه !
اما دلیل این سرما خوردگی اینه که بنده طبق معمول شب های دیگه بدون لباس رفتم این دفعه مستقیم به سمت باد سرد کولر خوابیدم ! از بیچارگی من ، ساعت 1 هوای بیرون هم شروع کرده بود به سرد شده ( یعنی دقیقاً هم هوای خونه و هم هوای بیرون سرد سرد بود ) ! این باعث شد من بیچاره اینجا مورد سرما خوردگی قرار بگیرم ...
خب حالتون چطوره ؟! خوبین شما ؟! امروز عصر دیگه مامان اینا راه می افتن به سمت اینجا و بیان دیگه ! شانس ما ، دیروز قبل اینکه بریم خونه SMS دادم به پسر خالم که شب من تنهام ، پاشو با دختر خاله بیا اینجا ( خانومش ، آخه پسر خالم به دختر خالمون ازدواج کرده ) ! گفت باشه صحبت می کنم ، موافقت شد خوشحال می شم . بماند ، SMS دادن پسر خاله محترم و انتظار من برای خبر اینکه میاد یا نه ! هیچی ساعت شد 8:30 شب ، زنگ زدم خونشون دختر خالم برداشت ! کمی احوالپرسی ، فتم گوشی رو بده ... تا برداشت فتم دلم می خواد الان با مشت بکوبم توی چشمت ؛ پس خبرت چی شد ؟ هیچی فهمیدیم آقا موافقت شده بیان خونه پیش من ، رفتن خونه ی خالم و بهشون گفتن باید اونجا وایسین ! هیچی دیگه ما سرمون بی کلاه موند ! خدائی دلم واسشون تنگ شده بود ، منم خیلی ناراحت شدم وقتی اینو شنیدم ! آخه قبلش رفته بودم کلی خرید کرده بودم و فقط و فقط مونده بود شام بگیرم که می خواستم اونا بیان و برم بگیرم ...
الانم اومدم سر کار ( زندگی خرج داره برادر ) و هیچی دیگه ما خیلی دوستون داریم !
راستی چرا نمی تونم نوشته هام رو رنگی کنم ؟!