همه چی آرومه ؛ من چقدر خوشحالم ...
همه چی آرومه ... تو به من دلبستی
پرده اول ( برگشتم ) : درود بر تمامی دوستان عزیزم که نگران من بودن مخصوصاً سحر خانوم ( گل ) من برگشتم . ببخشید مدتیه مشکل روحی پیدا کردم به خاطر پرستوی عزیزم اما خب ... . در حقیقت پرستوی من بعد از گذشت مدت ها هنوز هم نتونسته با خودش کنار بیاد که می خواد با من زندگی کنه یا نه ( دچاره تردیده ) ! از من خواسته با هم در ارتباط نباشیم و من این رو به فال این می گیرم که می خواد تصمیم نهائیش رو بگیره و امیدوارم این تصمیم انتخابی باشه که هم به نفع اون باشه و هم من ...
پرده دوم ( پست بعدی ) : دوستای خوبم شاید خیلی از شماها من رو به صورت درستی نشناسین و ندونین واقعاً من کی هستم و روحیات اخلاقی من چطوریه ! می خوام تیو پست بعدی که می خوام ارسالش کنم از خودم و روحیات اخلاقیم بگم ...
پرده سوم ( شب و روزم ) : شب روز من داره می گذره ( راستی ماه رمضان رو بهتون تبریک می گم اونائی که خدا پرستین و روزه می گیرین واسه اینکه خودتون رو امتحان کنین نه اینکه خدا گفته ) با روزه گرفتن و نماز نخوندن و اینا ... ماه های قبل رمضان رو روزه می گرفتم و نماز می خوندم اما نمی دونم چرا ولی مدتیه که با اینکه روزه می گیرم اهل نماز نشدم ... راستش امروز بحث همین شد و دیدم من واسه خودم روزه می گیره نه واسه مردم و چشمشون یا اینکه واسه خدا ...
پرده چهارم ( روز های گرم تابستون ) : روز های گرم تابستون امسال داره بد جوری روی من فشار میاره و اذیتم می کنه ... روز اول ماه رمضان ( نمی دونم کی بود ) با وجود گرماش و اذیت کردن و سفر چند ساعته از صبح تا ساعت 16 عصر ، روزه رو نگه داشتم اما داشتم از تشنگی هلاک می شدم به خدا ... سخت بود اما خب گذشت ! بقیه روز ها هم بهم فشار نمیاد چون فعالیت سنگینی ندارم اما خب سر و کله زدن با بقیه هست که از همه سخت تره ...
پرده پنجم ( آجی نازم شنگول - پریان ) : آجیم پریان باهام قهر کرده ! واقعاً اذیتش کردم ! راستش این مدت که با پرستو مشکل پیدا کرده بودم سعی کرد کمکم کنه اما خب بعضی وقت ها خرابش کردم اما باز دوباره من رو بخشید اما این دفعه یه جورائی اینقدر ازم شاکیه که حتی دوس نداره جوابم رو بده ( امیدوارم من رو ببخشه و زودی به آغوش گرم خانواده برگرده و بشه خودش ) ! به پرستو حسودیم می شه که خواهرم توی خونه ی اونا زندگی می کنه ( آخه خواهر پرستوئه ) اما خب خیلی مهربون و دوست داشتنیه ...
پرده ششم ( خواهرم مبینا ) : مبینا ی شیطون و دوست داشتنی روز به روز به شیرینی هاش اضافه می شه و بیشتر از روز قبل داره شیرین کاری در میاره ! نمی دونم اما مینا ( خواهر کوچیک دیگم ) وقتی بچه بود اینقدر زود به راه نافتاد و اینطوری شیطونی نمی کرد ولی این دخیه که هنوز 2 ماهش شده تازه داره دیگه همه رو از شیطونی هائی که می کنه فراری می ده ... ( عکس جدید اگه داشتم می گردم واستون می زارم ) ...
پرده هفتم ( دلم واستون تنگ شده بود ) : این مدت بدون هیچ ارتباطی بودم ! گوشی خاموش ، نت تعطیل ، خودنویس تعطیل اما برگشتم ! واسه همگیتون دلم تنگ شده بود از جمله : کرم خبیث ، کپل بانو ، سحر خانوم ، بهزاد ، خانوم گل بی معرفت و ... . خیلی مراقب خودتون باشین ...
پرده هشتم ( سخن پایانی ) : دوستای عزیزم ، انسانیت سرتون بشه ، سعی نکنین مذهبی باشین و ... سعی کنین انسان باشین و خدا انسانیت رو از همه چیز بیشتر قبول داره ...
واسه اون نوشت : من منتظرتم ؛ تو رو خدا سعی کن درست تصمیم بگیری ...
پ.ن اول : دوستای خود خودم ، مهربون باشین و از خدا برای من بخواین که واقعاً اگر پرستو واقعاً پرستوئه برگرده پیشم ...
پ.ن دوم : یعنی الان واسه همگیتون باید دیدگاه بزارم که من آپیدم ؟ به روی دو تخم چشمام ...
نمی دونم چی شد که اینجوری شد ... نمی دونم چند روزه نیستی پیشم
اینا رو می گم که فقط بدونی ... دارم یواش یواش دیوونه می شم
تا کی به عشق دیدن دوبارت ... تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنبال تو بگرم ... از کی باید سراغتو بگیرم
از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه ... قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه ... قرار نبود که اینجوری تموم شه
یادت میاد ثانیه های آخر ... گفتی می رم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو ... چشمامو وا کردم و رفته بودی
قرار نبود منتظرت بمونم ... قرار نبود بری و بر نگردی
از اولش کنار من نبودی ... آخرشم کار خودت رو کردی
قرار نبود چشمای من خیس بشه .. قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه ... قرار نبود که اینجوری تموم شه
واسه اون نوشت : می دونم ؛ اگه من واقعاً می شناسمت می دونم که بر می گردی ...
امشب دلم پره ... امشب مسافری
فرصت نشد بگم ... چی می کشم بری
چشمم به رفتنت ... دلگیرم از خودم
فرصت نشد بگم ... من عاشقت شدم
من عاشقت شدم ... ما می رسیم به هم
کاش مونده بودیو .... می شد بهت بگم
ما عاشق همیم ... ما می رسیم بهم
کاش اینجا بودیو ... می شد بهت بگم
می ترسم از همه ... از این شبای سرد
تو فکر رفتی ... کاری نمی شه کرد
می خواستم بت بگم ... عشق کسی نباش
می خواستم بت بگم ... اما دلم نذاشت
پ.ن : روز های بدی رو دارم می گذرونم ... پرستوی من داره پر می کشه ! اشتباهی کردم و ازش خواستم اگر واقعاً دوسم داره من رو ببخشه ! نمی دونم باید چیکار کنم ... دلم داره باهاش پر می زنه ! اگه بره دیگه هیچی از من نمی مونه واسه زندگی ... دعام کنین ، دعا کنین پر نکشه ... اگر پر کشید دیگه تموم می شه همه چیز ...