خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

هیس ؛ حرف نباشه ...

امشب فقط می خوام خودم حرف بزنم به هیشکی هم اجازه نمی دم صحبت کنه ! مگه من دل ندارم که پر باشه ؟ از کسی ناراحت باشه ؟ چرا دم بریده نمیاد حرف منم گوش کنه ؟! می دونین چیه اصلاً ، من دیگه دلم نمی خواد به حرف کسی گوش کنم ، دلم نمی خوا سنگ صبور کسی باشم ، دلم نمی خواد هر وقتی که آدما به من احتیاج دارن بیان سراغم ، دلم نمی خواد هر وقتی که کم میارن و احتیاج دارن بیان سراغم ، دلم نمی خواد روزی که خوشن سراغی هم از من نگیرن اما وقتی که ناراحتن بیان سمت من ، وقتی که دادام دودوم دارن یادی هم از من نکنن اما وقتی که سازشون کوک نیست بیان بگن آئین چطوری ! چیه ؟ بهتون بر خورد ؟! من آدم نیستم ؟ دلم راحتی نمی خواد ؟ نمی تونم داد بزنم ؟! نمی تونم آزاد باشم ؟ اون چیزی رو که دل خودم می خواد بهش عمل کنم ؟ شدم بازیچه واسه همتون ؟ شما چه می دونین من وقتی خوشم ، وقتی خوشحالم ، وقتی سازم کوکه ، وقتی احتیاج ندارم نامردا به فکرتونم اما شماها چی ؟ فکرشو کردین تا حالا چرا اصلاً هر وقت بهم احتیاج داشتین پیشتون بودم ؟ چرا ایکی ثانیه پیشتون حاضر بودم ؟ درد داشتی گفتی آئین عین فرفره اومدم پیشت گفتم جان ! نامردا بهش فکر کردین ؟ به من دروغ می گین ؟ سر می دوئونین ؟ بچه گول می زنین ؟ جواب نمی دین ؟ ها چیه ؟ ناراحت شدین ؟ حرف حساب نمی زنم ؟ نه من اصلاً حرف نمی زنم ، بیشتر حرفام که نه کل حرف هام مسخره است ، از روی حسادته ، از روی دیوانگیه و از سر مسخره بازی ! قبول بابا ، شما درست می گین ، من احمق تر از این حرفام که بخواین حرف های من رو حتی بهش توجه کنین ، فقط واسه این خوبم که وقتی بهم احتیاج دارین کنارتون باشم نه ؟ خوبه ! اصلاً عالیه چرا خوب ؟! عالیه ! نکنه یادتون رفته وقتی دلتون گرفته بود ، گفتین آئین اینطوری و اینطوری و اینطوری ، تموم و نکته به نکته حرفاتون رو گوش کردم ، گفتی دستت درد نکنه ؟! نه جون من گفتی ؟ هر کسی داره به خودش فکر می کنه و کم میاره ، چون می دونه حرفی نمی زنم می ندازه گردن من ! بابام امشب بهم می گن چیه کور کردی خودتو هی پشت اون کامپیوتر لعنتیت ! من چی بگم بهشون ؟ بگم از آدمای واقعی خسته شدم ؟ بهشون بگم چی آخه ؟ بگم کسی نیست به حرفمم گوش کنه و درد دل منو بفهمه ؟ خدائی بعضی وقتا خودم شرم می کنم بخوام به پدرم راجع به عشق و اون چیزی که توی زندگیم نیاز دارم حرف بزنم ! باورتون می شه من خیلی وقتا حتی واسه یه حرف که از ته دلمه می خوام به بابا یا مامان بزنم خجالت می کشم که بگم ؟ تو دار دنیا چند نفر انگشت شما بودن که حرفم رو گوش می کردن ! اونم نه هر حرفی رو ! یه دوست دارم به اسم احسان ، خدائی تو رفاقتت با اینکه چیزی از خودش نداره واسم کم نگذاشته ! یه دوست دیگه داشتم به اسم پدرام ، خیلی روزای خوبی داشتیم ! دوست دیگم ایمان و بعدشم دوست دیگم آریا ! چند نفر بودیم ! البته آریا نبود اون قدیما ، پدرام بود و احسان و ایمان و من ! با هم بودیم همیشه ، تا اینکه پدرام رفت مشهد واسه کار ! احسان هم دانشگاه تبریز قبول شد ، ایمان و من موندیم ! به پدارم از چشمام هم بیشتر اعتماد داشتم ، با هم بده بستون مالی زیاد داشتیم ! دنبال لپ تاپ بودم ، با پدرام مشورت کردم ، مدلش و اینا رو انتخاب کردم و بهش گفتم ! من عادت داشتم کلاً هر چیزی می خواستم بخرم نه چک و نه قصدی ؛ پول رو کامل واسه پدرام فرستادم ! یک میلیون و سیصد هزار تومان ، دادم بهش واسم لپ تاپ بخره و بفرسته ! یک هفته ، دو هفته ، یک ماه ، دو ماه و در آخر چهار ماه گذشت ! می دونین چی شد ؟ پولم رو دیگه نداد ! فک کنین من چقدر احمقم که اینقدر راحت اعتماد کردم به یکی ، اما خب مثلاً رفیقم بود ! با کلی زور و ... سیصد تومانش رو واسم فرستاده اما ... . بیخیال ، اون و دیگه دوست خودم نمی دونم ! آدمی که به رفیقش خیانت کنه انسان نیست ، کسی که بهش اعتماد کردم ، جواب اعتمادم رو اینطوری داد ! دوستام ترک و پرک شدن ، احسان تبریز ، ایمان درگیر درسش و مسابقات ، آریا هم که تا بچه ها هستن هست و دیگه پیداش نمی شه باز ! نه نه نه خیال نکنین فراموش کردم ! دو نفر توی زندگیم هستن که خدائی خیلی واسم مهمن ، اونام دم بریده و آبجی شنگول هستن ! البته اونام مشکلات خاص خودشون رو دارن اما خب من ... . بیخیال امشب می خوام فقط گله کنم و قرار شد حرف نزنین ! با تموم ممشکلاتی که سر راه رابطه ی من و دم بریده بود تا الان ساختم ! جواب SMS ندادناش به خاطر خانوادش ، بیرون نیومدنش و کم ، خیلی کم دیدنش ! انگشت شمار یک دسته ! اما موضوع خیلی مهمش که من رو داره داغون می کنه ، خستگی و خودشه ! کاراش ، درساش ، خانوادش و ...! منم دارم خسته می شم ! امشب به خدا از ساعت 9:30 رفتم بیرون تا ساعت 11 توی خیابون عین دیوونه ها هی با ماشین بالا و پائین می شدم ؟! واسه اینکه دل تنگگ یه نفر بودم که شاید اون اصلاً شاید به خودش نخواست زحمت بده حالم رو بپرسه ؟! با اینکه بود و سر می زد و بهش SMS داده بودم ؟! هر وقتم که می خوام حرف بزنم ...! اونم که اصلاً نمی تونم پیداش کنم و باهاش صحبت کنم ! دیگه خسته شدم ، امشب واقعاً بهم فشار اومده ! مثلاً امشب سالگرد شروع یه رابطه است واسه آشنائی اما می دونم حتی یادشم نمیاد ! دارم چی می گم ، واسه کی می گم ! شما هیچ کدومتون نمی تونین درک کنین واقعاً من چی می گم و دردی که توی دلمه چیه ! فک می کنین من کی ام ؟! شما از عشقی که به اون دارم چی می دونین ؟! خودشم هنوز باور نکرده جریان چیه ! دلم می خواد داد بزنم و بگم بابا من به خدا آدمم ، احساس دارم ، محبت می خوام ! منم احتیاجات خاص خودم رو دارم ! یکی نیست بهش بگه تو نمی دونی وقتی ناراحتی من چه دردی می کشم ، چه زجری می کشم وقتی تو یه جائیت درد می کنه یا اینکه ناراحتی و اعصابت خورده ! مگه منو می بینی ؟! بهت نگفتم اما الان می گم ، تو می دونی نزدیک 4 روزه من دوباره ریه هام مشکل پیدا کرده ؟! بهت گفتم هر وقتی که نفس می کشم قفسه سینه ام چه دردی و تحمل می کنه ؟! می دونم چون طولانیه نمیای نمی خونی ! بعضی وقتا حس می کنم دوستات بیشتر از من واست اهمیت دارن ! اگه اونا ... . بیخیال نمی خوام بگم ، نمی خوام حرفی بزنم که باز پشیمون بشم ازش ! تو چه می دونی وقتی دارم بهت می گم امیدم شدی یعنی چی ! اصلاً باورش می کنی ؟! می گم لااقب بگو دوست دارم اما می خندی و می گی نمی گم ! خدا هم که فقط من و داره دور خودم می پیچونه ، هیچی به هیچی ! می گم بابا می خوای به من بدیش بده ، چرا اذیتم می کنی اما جوابی نمی ده ! آبجی شنگولمم می گه بلد نیستی آهسته و پیوسته بری ! همش گاز دادی و الانم خسته شدی ! دیگه چقدر تحمل کنم ؟! کی می دونه من توی خانواده ام چه مشکلائی دارم ؟ کی می دونه هر حرفی که می زنم مورد سرزنش قرار می گیرم ؟! کی می دونه من با برادرم چه مشکلی دارم ؟! چرا هیشکیی به حرف من گوش نمی کنه ؟! چرا کسی نمی گه آئین دردت چیه آخه بدبـــــــــــــــــــــــــــخت ! اما بازم من باید خفه شم ... . زندگی عین دو تا دست گلوم رو گرفته ول نمی کنه ! نه ولش می کنه ، نه محکم تر فشارش می ده که بمیرم و خلاص شم ! بابا یا خفه ن یا ول کن چرا اینطوری می کنی با آدم ؟! سر کار می رم یه مشکلی دارم ، میام خونه یه مشکلی ، دانشگاه یه مشکلی ، بیرون یه مشکلی ! کی می گه من بی دردم ؟! چرا فک می کنین واستون می خندم و مسخره بازی در میارم من سر خوشم یا دیوانه آخه مردم ، چرا ؟! چرا نمیای بگی بمیــــــــــــــــر ؟! چرا نمیای بگی زندگی کن ؟! بابا منم آدمم ، آدم می فهمین چیه ؟! آدم یعنی شما ، یعنی مث شماها ! نکنه من آدم نیستم خودم خبر ندارم ؟! احساس ندارم و اینی که بهش می گم احساس واسم یه چیز ناشناخته است ؟! می گم کسی رو دوسش دارم یه چیز بی خوده ؟! خب یکی بیاد به من بگه و مشخصش کنه من چی ام آخه توی زندگی ؟! آخه نمی میرم و خلاصم نمی شم بدبختی ! هر کسی به یه نحوی به من یه نیش و کنایه می زنه ! کیه از من طرف داری کنه ؟! کسی هست ؟! مگه من با شما چه فرقی دارم آخه بنده های خدا ؟! هر کسی هر غلطی که دوس داره میاد می کنه بعد میاد راجع به منم قضاوت می کنه ! آخه بی شرفی که می ری هی با این دختر و اون دختر و پسر و فلانی ، آخه عوضی که هر روز سر از یه شهری از خوشی در میاری و ککتم نمی گزره توی دنیا چی می گذره و تو فقط فکر اینی که با کدوم دختر باشی ! عوضی ، آشغال ، روانی چرا میای راجع به من قضاوت می کنی ؟! من اصلاً خوب نه ، تو که خوبی می فهمی خوبی چیه ؟! ای خدا دیگه دارم قاطی می کنم ! داغوون شدم به خدا ، چرا آدم باید همیشه چون راستیشو بخوره ؟! من دارم فلک می شم ! باور کنین دارم فلک روزگار می شم ! دلم به خدا با همه بدی ها به یه چیزی خوشه ! دم بریده ام ، دلم به اون خوشه ! شما آخه از درد من چه می دونین ؟! از من چه می دونین ؟! من کی ام ؟! چی ام ؟! چیکاره ام ؟! کجا زندگی می کنم ؟! شما رو به خدا مردم ، نمی تونین دردی از من دوا کنین ، شما رو به خدا نمک رو زخمم نپاشین ! نمی دونین چیه ، قضاوت نکنین ! نمی شناسین ، نیاین به من بگین نه تو اشتباه می کنی ! به دلم مونده یه دفعه ها ، یه دفعه برگردین به من بگین نه این دفعه اشتباه اون بود ! بابا چرا همش بر می گردین به من گین چرا اینطوری کردی ؟! چرا نمی گین اون چرا اینطوری کرد ؟! تو رو خدا ...

واسه اون نوشت : دلم تو رو می خواد ! دوری داره اذیتم می کنه ، تحملم داره تموم می شه ...

پ.ن : ببخشید دوستای خوبم ...

دلتنگم ( خصوصی - اسمت )

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه پیامک اومد ...

از یکی از دوستان امروز واسم یه SMS اومد که نوشته شده بود : « چی باعث می شه یادم بیفتی؟به همه بفرست جوابای جالبی میگیری (اول جواب من) »

راستش رو بخواین منم سر و گوشم جنبید و این SMS رو واسه اونائی که می دونستم از من شناختی دارن فرستادم اما ... ( حالا جواب ها رو ببینین ؛ از اولین SMS تا همین الان ... ) :

1. توپولی

2. من هر وقت آهنگ گوش می دم یاد صدات می افتم . کلاً مهربونیت یادم نمی ره

3. خیکت

4. هر نفسی که می کشم ( عجب آدمیه ، واسش نوشتم : « قرار نشد خر کنی دیگه » )

5. جغد مونگول

6. بگیر بخواب خستم ، نباید چیزی باعث بشه به یادت باشم چون همیشه به فکرت هستم

7. صدای شاد و پر انرژیت ( اینو کسی که SMS داده بود بهم ، جواب داده )

8. کسی که چشم دوختم تو چشش ، چی چی شد ؟ ( داستان مفصلی داره )

9. هندونه و بستنی قیفی

10. شاید حرفات

11. آهنگتون که تو گوشیمه منو یادتون میندازه ، شما چطور ؟ ( جواب ندادم هنوز )

12. هر وقت آینه می بینم یاد کله کچل تو می افتم

13. هر وقت یک عاشق که قلبش به وسعت دریاست می بینم یادت می افتم

14. حامد ، جواب سوال ظهرت بود

و ...

اما هنوز آبجی شنگول و دم بریده و چند تا دیگه از دوستام جواب ندادن ...

پ.ن اول : شما هم این SMS رو به دوستاتون بفرستین ، ببینین چه جوابائی می گیرین ...

پ.ن دوم : اونائی که شماره منو ندارن ، اینجا بهم بگن ببینم چه جوابی می دن ...

اومدما ...

پرده اول ( Dialup درست شد ) : بعد از مدت ها ( نمی دونم چند روز یا هفته ) اینترنت معمولی که دوستان متخصص متوجه می شن چی گفتم درست شد و یه بار خیلی زیادی رو از دوشم برداشت ! خوب نیستا اما بد هم نیست ، راضی ام فعلاً ! اینترنت ADSL منم که کلاً فک کنم مالید و از دست رفت . نمی دونم تا کی می تونم ADSL نداشته باشم ...

پرده دوم ( حال روحیم ) : راستش رو بخواین کمی سر در گم هستم ! یه مدتی شده دارم فکر می کنم و اینا ( به دلیل خصوصی نوشت و این حرفا مجبورم زیاد خصوصی نویسی نکنم ) قراره یه کاری کنم اما نمی دونم چطوری باید باشه ! واسه همین کمی سر در گمم ... ( احتمالاً پست خصوصی واسه دوستان خصوصی می نویسم ) ...

پرده سوم ( مریضی 3 هفته ای ) : آره نزدیک به 3 هفته می شه که سرما خوردگی کرفتم ! شاید به خاطر تغییر وضعیت آب هوائی باشه از زمستون به بهار ! بدبختی اینه که من مریض می شم ، کلاً تنفس و منفس و این حرفا یه جورائی داغون می شه ! تا صبح فقط از خواب به خاطر راحت نفس نکشیدن از خواب بیدار می شم . اذیت می شم خدائی ولی چه کنم ، نتونستم برم دکتر ، دارو های خود نسخه ای هم به درد نخور بود ...

پرده چهارم ( فکرای خوب ) : دنبال یه فکر خوب و عالی هستم واسه تأسیس یه شرکت خدماتی که مطمئنم این فکرم باعث می شه خیلی پیشرفت ها توی زندگیم بکنم ! به دم بریده گفتم بگرده و یه اسم خوب رو واسه شرکت پیشنهاد بده اما انگاری درگیر کارای دانشگاهشه و داره همش فراموش می کنه ! منم منتظر اسمم و رفتن دنبال کارای تأسیسش و البته دنبال یه وام می گردم که بتونم شرکت رو با توان و تلاش خودم درست کنم نه تکیه به شخص دیگه ! ( بابام منظورم بود ) . بیچاره واسم خیلی زحمت کشیده دیگه می خوام به فکر این باشم که خودم گلیمم رو از آب بکشم بیرون ...

پرده پنجم ( خودنویس ) : دارم یه فکرای جدید می کنم واسه خودنویس ، یه دستی به سر و روش بکشم توی این ما یا ماه آینده که یه تغییری بکنه و یه تنوعی بشه تا بازدید کننده هام بیشتر بشن بابا ! خدائی دق کردم دیگه ، چرا مثلاً توی وب کرم خبیث ، کُپُل بانو ، سحر خانوم و اینا همش پایه ثابت هستن و نظر می زارن اما واسه من نه ، خو منم حسودیم می شه دیگه ...

پرده ششم ( حرفی ندارم دیگه ) : نمی دونم چرا حرفام داره تموم می شه ! حرفی ندارم واسه گفتن ! حرفام چرا دارن ته می کشن ؟!

پرده هفتم ( کریس آنجل ) : این یارو کریسه خیلی خله ! همین الان که دارم اینا رو می نویسم ، چند مین پیش نگاه کردم دیدم داره خودشو نصف می کنه با اره ! چرا جذاب و جالبه خدائی نمی دونم ! اوف ، دیواننه است یارو خدائیا . اما دمش گرم ...

پرده هشتم ( سن و سال ) : هر چی می گزره می بینم دارم روز به روز بزرگتر می شم ! من الان دارم می رم توی 23 سال ! وای یه زمانی یادم نمی رفت ، نگران بودم که 18 ساله بشم می رم سربازی ، دوس ندارم بزرگ بشم ! وقتی معاف شدم ، گفتم جونم می رم گواهینامه می گیرم ! وقتی 20 ساله شدم ، گفتم خدایا شرکت ، دارم مرد می شم و الان از اون مرد شدن 3 سال می گذره ! یعنی هنوز مرد نشدم ؟! آبجی شنگول بهم می گه تو هنز بچه ای ! هیکلت بزرگ شده اما دل و عقلت بچه است ! چرا اینو می گه ...؟! مگه بده آدم توی جمع خاله زنکا نشینه و به غیبت از این و اون گوش نده ؟! یا اینکه بین جمع بزرگای مجلس نشینه و حرف های یه من سه غازی که در مورد جامعه و ... می گن گوش نکنه ؟! یا نگاهش به دخترای فامیل نباشه و ... فقط بشینه و با بچه ها بازی کنه ؟! این بده ؟! اگه بده آره من بچم ...

پرده نهم ( کمرم درد گرفت خو ) : باور کنین از اون موقع که سیستم رو گرفتم دستم و دارم واستون می نویسم ، از حالت 6 در 4 تکون نخوردم و همش دارم تایپ می کنم و با شنگول می حرفم ! دم بریده هم که حواسش به گوشیش نبوده و جوابم رو نداده ! آخ نگین که وقتی تنهام یا اعصابم درگیره ، ناخون می خورم و همش توی فکرم ...

واسه اون نوشت : دلم خیلی واست تنگ شده ! چرا یه مدتیه همش دارم به این فکر می کنم که چرا هر لحظه کنارم نیستی ؟!

پ.ن اول : دیدن اومدم و یه پست بلد و بالا واستون هدیه آوردم ؟!

پ.ن دوم : یه خواهشی ازتون دارم ، واسم دعا کنین ... ( اگه واسه دوستتون ارزش قائلین )

پ.ن سوم : اگه این دفعه که این رو نوشتم و دیدم نظرات من از 10 بیشتر نشده ، باور کنین به شنگول می گم خودکار بزاره لای انگشتم و گردنم رو بکنه لای در اتاقش ها ... ( می کنه این کارو )

وای شروع شد ...

یه چند روزیه هم خوشحالم هم ناراحت ! می دونین چرا ؟! خوشحالیم بابت اینه که دم بریده کمی از اوضاع من رو درک می کنه ( البته بعد از دلخوری های پیش اومده ) و توجهش به من بیشتر شده ! دیشب هم کمی با هم حرف زدیم و سر همین بحث کردیم اما متوجه شد ! البته بین خودمون بمونه ها ، بعضی وقت ها مثلاً از بحضی حرفاش کمی دلخور می شم ، مث وقتی که ناراحت می شم از یه چیزی بهش می گم و می گم من می رم ، جای اینکه به ناراحتی من توجه کنه می گه : « خب هر طور که صلاح می دونی » خیلی بهم بر می خوره که اینطوری داره فکر می کنه ! در کل خوشحالم که اون باز هست ، باعث شده من امید تازه ای پیدا کنم که بخوام زندگی خودمو سر و سامونی بهش بدم !

خوانواده ام مث اینکه از حضور یه شخصی ( دم بریده ) توی زندگیم با خبر شدن و چند شب پیش از داداشم پرسیدن طرف آئین کیه اونم که خودشو زده به اون در و گفته نمی دونم ، شناختی هم ندارم ازش ! ازش خوشم اومد ، لو نداده جریان چیه ! باید با دم بریده صحبت کنم و جریان رو بازگو کنیم و ببینیم به چه نتیجه ای می رسیم و بتونیم خانواده رو آماده کنیم واسه مواجه شدن با اینکه دیگه پسرشون بزرگ شده و این حرفا !

چند روز دیگه قرار مهمی دارم و دارم واسه اون لحظه ثانیه شماری می کنم ؛ خیلی واسم مهمه ...

فردا اولین روز کلاس در شروع سال 1390 هست و مطمئنم این هفته آخری رو می خوان یه امتحان سخت و اینا ازمون بگیرن ( فک کنم ، حالا چچه درسی رو مطمئن نیستم اما همون اول ترمی مشخص کردن جلسه امتحان میان ترم رو ) ...

حرف دیگه ای که باید بزنم اینه که متاسفانه یه اینترنت Dialup داشتیم که اونم به لطف دوستان و عزیزان زحمت کش مخابرات که رسمی ترتیبش رو دادن و من نمی تونم از اون طریق بیام نت و بازم بدبختی اینترنت ADSL منم که راه نافتاد و من همچنان بی اینترنت دارم می چرم ! ابته شانس که نداریم اما اینترنت دفتر کارم هم به ل قطع شده طوری که 3 روزه اصلاً از اینترنت خبری نیست ! اما بازم خدا خیرش بده مسئول ایرانسل رو که بسته های GPRS رو ساخت و من با شارژ کردن 10.000 تومان از سرعت کمی بالاتر از Dialup استفاده می کنم و واستون آپدیت می کنم ! ( خدا خیرشون بده ) ...

راستی 13 به در بهتون خوش گذشت ؟! به من و دم بریده ام خوش گذشت ( اگه با هم نبودیم دلیل نمی شه که دلامون پیش هم نباشه که ) ! والا ما رفته بودیم با ایل و تبار روستامون ، خونه ی خدا بیامرز بابا حاجی ! دم بریده و اینا رفته بودن دشت ، کدوم دشت ، همون دشتی که آهو ... اهم اشتباه شد ...

در کل باید بهتون بگم دلم واستون تنگ شده بود و دوستون دارم ...

پ.ن : دعا کنین زدوتر اینترنتم راه بی افته یا لااقل Dialup درست شه بابا ...