خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

آخه کی مجبورت کرده بود ؟!

همش به خودم لعنت می فرستم که شدم مسئول آموزش این نرم افزاری که شب و روز ، آرامش و آسایشم رو ازم گرفته ...

وقتی صدای گوشیم در میاد ، تموم بدنم شروع می کنه به لرزیدن که باز کدوم آدم ... ( بیـــــــب ) که باز زنگ زده و وقتی هم بر می دارم گوشی رو باید نکته به نکته رو بهشون بگم !

حقیقتش رو هم بخواین من این نرم افزار فروش شرکت های مسافربری رو دقیقاً مو به مو از حفظم ، طوری که اون بگه چی می خواد من راهنمائیش کنم اما این چیزی که در خودم دیدم ، من تا 3 بار نهایتاً تا 5 بار می تونم مو به مو نوضیح بدم ، اما بیشتر از اون روانم بهم می ریزه و مجبور می شم خودمو بخورم و هیچی به هیشکی نگم ...

توی پایانه کم عصبیم نمی کنن ، توی خونه وقت راحتی هم منو ول نمی کنن ...

اما به قول یکی پول می گیری ، بزار کار کنی تا حلالت بشه ، اما به خدا من از روانم ، اعصابم واسشون می زارم ...

باورتون نمی شه وقتی توی عمق خوابم ( ساعت 2 عصر ) تا کمی اعصابم آروم بشه یهو گوشیم شروع می کنه به زنگیدن ، دوس دارم بشینم زار زار گریه کنم ...

عجب شانسی واسه همکاری ...

چند روز پیش رئیسم با من تماس گرفت و گفت ، مهندس ص. تماس گرفتن و گفتن برای همکاری واسه یکی از شهر های خراسان شمالی ( بجنورد ) به کمکم نیاز دارن و ازم خواستن تا باهاشون تماس بگیرم و جواب رو بدم

فک کنم پریروز بود تماس گرفتم باهاشون  گفتم که با من امری داشتین ، و مهندس ص. جواب داد و گفت والا برای نصب نرم افزار های شرکت های بجنورد نیاز به همکاریتون داریم ، از تهران برای آماده سازی و تکمیل مقدماتش شخصی رو می فرستیم ، اما برای نصب نرم افزار می خواستم ببینم می تونم روی کمک شما حساب کنم ، منم چون با شرکت و مهندی ص. کار کردم ، قبول کردم

تازه ازم خواستن تهران رفتم حتماً برم شرکتشون و بهشون سر بزنم و دیداری با هم داشته باشیم

من اگه بتونم واسه 15 تا چند روز می رم تهران ، هم واسه شرکت خودمون ، هم شرکت پژوهان سپند و هم یه دیدار با دوستام

این سفر واسم هم از نظر موقعیتی ، هم معنوی خیلی سود داره ، یه جورائی خیلی تاثیر داره توی زندگیم و کارم و امیدوارم که خوب پیش بره

آمار لعنتی ...

اه اه اه همش باید فکرم تو آمار و اطلاعات اداره کل حمل و نقل باشه که کی باید تجویل بدم

اصلاً توجه نمی کنن که بابا تعطیلات نوروزیه ، منم آدمم که می خوام آرامش داشته باشم

شانس بد من ستاد نوروزیشون هم اومده توی پایانه مستقر شده و همه اونائی که از پشت تلفن سراغ آمار رو می گرفتن ازم ، حالا صاف توی روی من وایمیستن می گن این آمار ما رو لطف کن تا قبل 5 فروردین تحویل بده و منم مجبورم بگم چشم و بندازم پشت گوش ...

اما حقیقتش من سهل انگاری نمی کنم ، شخصی که مسئول پانچ صورت وضعیت های شرکت هاست توی ایام نوروزی مهمون داره و برو بیا خونشونه و مجبوره به مهموناش برسه و هنوز هم وقت نکرده سیستمش رو روشن کنه ( امروز با بنده خدا صحبت کردم آخه ... )

خدائی گیر کردم شدید نمی دونم چطوری باید فرار کنم و بدبختی دیگه هم اینه که من مسئول سیستم ثبت اطلاعات و آمار حمل و نقلی هستم و ...

بدبختی که یکی دو تا نیست که ، از اداره کل بگزریم گیر افتادم بین شرکت های مسافربری برای گرفتن آمار و اطلاعاتشون !

باز خوبه بعضی از شرکت ها به فکر هستن و این لطف رو می کنن و واسمون اطلاعات رو سر موقع میارن اما بعضی ها مث ... ( ولش کن خون خودمو کثیف نکنم )

خلاصه بدونین این مدت خدائی همش درگیر کار بودم !

درسته که نرفتم و حضوری سر کار نبودم اما غیرحضوری فشار عصبی داشتم ...

وووی خدا کنه جای من نباشین !

با اینکه تنهائی سفر بودم اما دلم واسه سفر تنگ شده ، دلم لک زده برم شمال

7 سال پیش یه سفر رفتیم کلی بهمون خوش گذشت ، البته قراره واسه تابستون امثال بریم شمال ، خوش بگزرونیم و برگردیم اما معلوم نیست بشه یا نه ...

آخر سال شده ...

آخر سال شده و همه دارن یه جورائی حساب و کتاب های خودشون رو رو به راه می کنن ، منم که طبق معمول ماه های گذشته باید آمار رو تکمیل کنم و برای اداره کل حمل و نقل پایانه های استان بفرستم !

نمی دونم این چند روز رو برم عید دیدنی یا برم آمار رو جمع و جور کنم ؟!

سخت شد واسم ، این مدت هم غیر از آمار تائیده اتباع خارجی هم بود که نزدیک 60 نفر اومدن و تائیدیه رو می دادیم و بعدی می اومد ...

منم که غیر از تائیده دادن باید آمار رو هم جمع آوری می کردم و اضافه می کردم !

چند تا از شرکت ها آمارشون ایراد داشت ، یکی به یکی نشستم و دوباره اصلاح کردم و اضافه کردم

خیلی سخت و عذاب آوره که فایل XML شرکت ها رو باز کنی ، ویرایش کنی و بعد دوباره بخونی و اگر بشه ، اضافش کنی ...

دیشب به یکی یه حرف زشتی زدم که خودم خیلی خجالت کشیدم ، خودشم ناراحت شد !

بهش زنگ زدم و خیلی ازش عذر خواستم ، امیدوارم واقعاً بخشیده باشه ...

امروز هم رفتیم روستا و توی باغمون بنائی کردیم کمی و براش دیوار درست کردیم ، اونم از نوع تنه درخت های بزرگ ، خار ، گِل و ...

توی همین گیر و دار بابام هم به زمین خوردن و کمی دستاشون زخمی شد !

خدا کنه کمرشون آسیب ندیده باشه ، آخه وقتی لیز خودن با کمر افتادن روی یه سنگ !

البته اینطور که خودشون می گفتن خوب و دردی نداشتن ...

امشب توی سایت کلوب کلی پیام تبریک سال نو دادم اما یهو دیدم بعضی از خدمات سایت برام محدود شد ...

انگاری خیلی ازشون استفاده کردم اما قبلاً اینطوری نبود که ...

در کل امروز توی این مدت روز های سختی و پشت سر گذاشتم و هنوز هم ادامه داه متاسفانه تا وقتی آمار رو کاملاً تحویل اداره کل بدم ...

برگه دوم از مأموریت

امروز ساعت 5 صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم ، لباس پوشیدم و منتظر اومدن ماشینی که برای رفتن به مأموریت انتخاب کرده بودم !

کرایه رفت و برگشتش رو طی کرده بودیم و رفتیم !

حالا بماند که اون تاکسی از آشناهای خودم بود ... ( عموم بود بعدشم تاکسی داخل شهری بود که خودم واسشون مرخصی آنلاین گرفتم برای مسیر هائی که می خواستم برم )

امروز واقعاً فقط رفت اذیت شدم ، آخه خیلی طولانی بود اما وقتی به اولین شهر رسیدم ، تقریباً فاصله های شهر های دیگه از هم 50 کیلومتر ( حتی کمتر ) بود ...

اما امروز اتفاق عجیبی افتاد که همه زحمت هام رو توی مأموریت قبلی هدر کرد ، اونم اشتباه بودن User و Password کارت خوان توی نرم افزار های اتوبوسی بود !

امروز هم حتی یکی از شرکت ها متاسفانه درست وارد نشد و من نتونستم راه اندازیش کنم !

اما مأموریت قبلیم رو امروز تکمیل کردم و از آخرین شهر به سمت شهر اول رفتم ، تکمیل کردم و برگشتم !

دقیقاً 10 ساعت جاده می پیمودیم ...

البته 2 شرکت موند ، یکی شرکتی که خود مدیر عامل زحمت آوردن Server رو می کشه و اون شرکت دیگه هم باید بفرسته دفتر تا من درستش کنم ...

البته شانس با من یار نبود و یکی از مدیر عامای شرت مسافربری رو ندیدم ، خیلی دوست داشتم می دیدمشون ...

راستی دیروز حقوق و همینطور عیدی به ما دادن ، دستشون درد نکنه ...