درود . من آئین هستم . مترسک باغ زندگی خیلی از آدما ...
آدمائی که یا از من می ترسن ، یا با من خوبن و وقتی ترسشون ریخت تنهام می زارن ! تا حالا دیدین یه مترسک تنها نباشه ؟!
متولد نیمه دوم شهریور سال 1367 هجری خورشیدی ...
خواهرم و همینطور پسر خاله ی کوچولوم توی 1 تا 2 سالگی منو به این اسم صدا می کردن ...
این وبلاگ یه دل نوشته است ، دل نوشته هائی که شاید نتونم به شخص خاصی بگم ...
این یه دفتر خاطراته واسه من که با دست خودم دارم توش می نویسم ...
خیلی خوشحالم که اینجا رو دارم واسه نوشتن خیلی از حرفا که نمی شه به زبون آورد ...
ادامه...
به خدا تلاش کردم ... کار کردم ، محبت کردم ، حتی با وجود تمام سختی هائی که داشت اما همیشه رفتم دانشگاه دنبالش ! واسش هدیه می خریدم ، مهربونی می کردم ، دعوا نمی کردم ... دیگه نمی دونستم باید چیکار کنم ! فقط تنها کاری که نکردم این بود که دوست نداشتم دوستائی که داشت ، زیاد باهاش باشن ! دوستاش حس خوبی بهم نمی دادن ... باور کنین دوستی که دوستاش دنبال دوستی با پرستو بودن خالص نبود ... دوستی نبود ... فقط ... فقط این ... خسته شدم ...
منم باسه نگ داشتن عشقم تلاش کردم.نموند.6ماهه همه چی تموم شده.ولی هنوز آروم نشدم آیین جان تلاش مهمه.عشقتو نگهدار.منظورم نیروی عشقته. نکنه یه وقت از پرستو دلخورشی.نکنه درموردش قضاوت کنیا.صبرکن.صبورباش
نمی دونم چی بگم ؛ من همه تلاش کردم ... فقط بهتون گفتم با یه چیز مشکل داشتم ... به خاطر همون رفت ... من می دونم ... مطمئن نیستم که چی بود و ... واقعاً نمی دونم ... پرستو ؟ دلخور ؟ نمی دونم باید چی در موردش بگم ... هزاران بار خواستم بگم که ازش متنفرم اما نتونستم ... نمی شد ... چون نبودم ...
راستی آیین جان میشه دلیل اینکه نوشتی مصداق مترسک هستی چیه؟ شرمنده که من اینقدرفوضولم.ببخش.آخه باسم جالب بود.راستش خیلی از کسایی که من تو زندگیم باهاشون برخورد داشتم از مهربونیا یا عشقم به وحشت می افتن.باورکن من جزمحبت کاریشون ندارم.نمیدونم چرا اینطوری می کنن!بعدشم پامیذارن به فرار!!!!!!!
مترسک ؟ خب مترسک اینطوریه ... همه یا ازش می ترسن یا میان پیشش و بعد تنهاش می ذارن ... پرستوی من بد جوری تنهام گذاشت ...
اگه به پرستو وعشقش ایمان داری بازم تلاش کن.ببین چقدرباورش داری.دقیقا چقدر؟اگه تردیدت می چربه رهاش کن.اما بازم عاشق باش.بعضی از ماها بدون عشق می میریم.مریض میشیم.باید عاشق باشیم
عشق اون ؟ من به عشقش ایمانی ندارم ! پرستو عاشق من نبود ، والا من هیچ مشکلی نداشتم و الان رفتنی در کار نبود ... خودشو خیلی باور داشتم ... اما علاقش با اینکه می گفت دوست دارم به من کم بود ... راستش من از عشقی که داشتم و دارم می سوزم ... با اینکه بهم بد کرد و بدترین ضربه دنیا رو به من و زندگیم زد ولی ... دلم به روی بقیه سنگه ... حتی نمی تونن باهام حرف بزنن ...
اگه می تونستم بریزم بیرون ... حرفی نبود نمی تونم بریزم بیرون ... به خاطر همین که احساسم رو با اشک به پرستوم نشون دادم ، به من انگ ضعیف و ناتوان رو داد ! حتی نخواست درک کنه شاید به خاطر احساسم به اونه که پیشش گریه کردم ...
کسی که دل داشته باشه،احساس داشته باشه مطمئنا گریه هم میکنه،ربطی به ناتوان و ضعیف بودن نداره،اگه اشک ریختن یه چیز خیلی بد بودو نشون دهنده ناتوانی و بدبختی بود پس مطمئنا خدا این اشکو نمیداد به ادم!ادم گریه میکنه که سبک شه خالی شه،که راحت شه،اروم شه،مرد هم گریه میکنه برای اروم کردن خودش و این ربطی به ضعف نداره،(کاش پرستو خانوم اینو درک میکرد)
نمیدونم چرا ما آدما فکر میکنیم، ما هر کسی رو دوست داشتیم و عاشقش بودیم اونم باید این جوری باشه واقعیت این نیست گاهی ما عاشق میشیم تموم زندگیمونو پاش میذاریم اما طرف مقابل کوچکترین احساسی نسبت به ما نداره آئین جان من مطمئنم اونقدر که تو عاشقی پرستو نیست حالا اگه میخوای معشوقت پیشت باشه بدون با عشق یه طرفه ممکن نیست پس بلند شو و خودتو جمع و جور کن. اگه نه، عاشق اینی که عاشقش باشی حتی اگه تنهات گذاشته باشه مثل مجنون خودتو توی عشقش غرق کن و ازش توقعی نداشته باش.
می دونم ؛ می دونم اون اصلاً عاشقم نبود امید داشتم ، که شاید بتونم عاشقش کنم ... شد یا نشد به زبون آورد اما آخرش ... راستش رو بخواین نمی دونم چی بگم ! حرفی برای گفتن نیست مریم خانوم ...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دلت باسه خودت تنگ شده آیین؟خودتو یکم بغل کن.
اونم دلش تنگته.اگه اشتباه حدس زدم ببخش.
نمی تونم خودمو بغل کنم ؛ از خودم ... نمی دونم شاید بدم میاد که نتونستم پرستوی خودمو پیشم نگه دارم ...
اگه دلت اینجور تنگ نمیشد الان دل به این دریایی نداشتی که
دل دریائی ؟ دل دریا کجا بود نازنین خانوم ؟!
دل به این تنگی !!!
خدایا نمی دونم چیکار کنم ...
باسه نگه داشتنش تلاش کردی؟
به خدا تلاش کردم ...
کار کردم ، محبت کردم ، حتی با وجود تمام سختی هائی که داشت اما همیشه رفتم دانشگاه دنبالش !
واسش هدیه می خریدم ، مهربونی می کردم ، دعوا نمی کردم ...
دیگه نمی دونستم باید چیکار کنم !
فقط تنها کاری که نکردم این بود که دوست نداشتم دوستائی که داشت ، زیاد باهاش باشن !
دوستاش حس خوبی بهم نمی دادن ...
باور کنین دوستی که دوستاش دنبال دوستی با پرستو بودن خالص نبود ... دوستی نبود ... فقط ...
فقط این ...
خسته شدم ...
منم باسه نگ داشتن عشقم تلاش کردم.نموند.6ماهه همه چی تموم شده.ولی هنوز آروم نشدم
آیین جان تلاش مهمه.عشقتو نگهدار.منظورم نیروی عشقته.
نکنه یه وقت از پرستو دلخورشی.نکنه درموردش قضاوت کنیا.صبرکن.صبورباش
نمی دونم چی بگم ؛ من همه تلاش کردم ...
فقط بهتون گفتم با یه چیز مشکل داشتم ...
به خاطر همون رفت ... من می دونم ...
مطمئن نیستم که چی بود و ...
واقعاً نمی دونم ...
پرستو ؟ دلخور ؟ نمی دونم باید چی در موردش بگم ...
هزاران بار خواستم بگم که ازش متنفرم اما نتونستم ... نمی شد ... چون نبودم ...
راستی آیین جان میشه دلیل اینکه نوشتی مصداق مترسک هستی چیه؟ شرمنده که من اینقدرفوضولم.ببخش.آخه باسم جالب بود.راستش خیلی از کسایی که من تو زندگیم باهاشون برخورد داشتم از مهربونیا یا عشقم به وحشت می افتن.باورکن من جزمحبت کاریشون ندارم.نمیدونم چرا اینطوری می کنن!بعدشم پامیذارن به فرار!!!!!!!
مترسک ؟ خب مترسک اینطوریه ...
همه یا ازش می ترسن یا میان پیشش و بعد تنهاش می ذارن ...
پرستوی من بد جوری تنهام گذاشت ...
اگه به پرستو وعشقش ایمان داری بازم تلاش کن.ببین چقدرباورش داری.دقیقا چقدر؟اگه تردیدت می چربه رهاش کن.اما بازم عاشق باش.بعضی از ماها بدون عشق می میریم.مریض میشیم.باید عاشق باشیم
عشق اون ؟ من به عشقش ایمانی ندارم !
پرستو عاشق من نبود ، والا من هیچ مشکلی نداشتم و الان رفتنی در کار نبود ...
خودشو خیلی باور داشتم ... اما علاقش با اینکه می گفت دوست دارم به من کم بود ...
راستش من از عشقی که داشتم و دارم می سوزم ... با اینکه بهم بد کرد و بدترین ضربه دنیا رو به من و زندگیم زد ولی ...
دلم به روی بقیه سنگه ... حتی نمی تونن باهام حرف بزنن ...
اگه بترکه و بتونی زار بزنی میبینی که چقدر اروم میشی ایین
نمی ترکه ؛ از شبی که آخرین حرفمو باهاش زدم دیگه یه قطره اشک هم نریختم ...
ریختم توی خودم ...
از تو داغون شدم ... ظاهرم خوبه ...
انقدر نریز تو خودت،داغونتر از این میشی هاااا
اگه می تونستم بریزم بیرون ... حرفی نبود
نمی تونم بریزم بیرون ...
به خاطر همین که احساسم رو با اشک به پرستوم نشون دادم ، به من انگ ضعیف و ناتوان رو داد !
حتی نخواست درک کنه شاید به خاطر احساسم به اونه که پیشش گریه کردم ...
کسی که دل داشته باشه،احساس داشته باشه مطمئنا گریه هم میکنه،ربطی به ناتوان و ضعیف بودن نداره،اگه اشک ریختن یه چیز خیلی بد بودو نشون دهنده ناتوانی و بدبختی بود پس مطمئنا خدا این اشکو نمیداد به ادم!ادم گریه میکنه که سبک شه خالی شه،که راحت شه،اروم شه،مرد هم گریه میکنه برای اروم کردن خودش و این ربطی به ضعف نداره،(کاش پرستو خانوم اینو درک میکرد)
I Don't know
نمیدونم چرا ما آدما فکر میکنیم، ما هر کسی رو دوست داشتیم و عاشقش بودیم اونم باید این جوری باشه
واقعیت این نیست
گاهی ما عاشق میشیم تموم زندگیمونو پاش میذاریم اما طرف مقابل کوچکترین احساسی نسبت به ما نداره
آئین جان من مطمئنم اونقدر که تو عاشقی پرستو نیست
حالا اگه میخوای معشوقت پیشت باشه بدون با عشق یه طرفه ممکن نیست پس بلند شو و خودتو جمع و جور کن. اگه نه، عاشق اینی که عاشقش باشی حتی اگه تنهات گذاشته باشه مثل مجنون خودتو توی عشقش غرق کن و ازش توقعی نداشته باش.
می دونم ؛ می دونم اون اصلاً عاشقم نبود
امید داشتم ، که شاید بتونم عاشقش کنم ... شد یا نشد به زبون آورد اما آخرش ...
راستش رو بخواین نمی دونم چی بگم !
حرفی برای گفتن نیست مریم خانوم ...