امشب فقط می خوام یه عکس بزارم ...
برین به ادامه مطلب تا بهتون نشونش بدم و بگم چیه ...
این عکس ، عکس دست منه و یه هدیه ...
یه هدیه که پرستو واسم آورده و اولین هدیه ایه که با دست خودش بهم داده ! هیچوقت از خودم دورش نکردم ...

چقدر دلم برای پرستوم تنگ شده ...
پرستو نوشت : فکر نکن فقط این که بهم دادی یادم مونده ! الان که پیشم نیستی می فهمم چیا بهم دادی و با نبودنت پیشم از دستشون دادم ...
پ.ن : دوستای من دعا کنین بتونم یه فرصت ازش بگیرم بخدا ! دنبال یه فرصتم تا بهش نشون بدم که من کسی هستم که به حرف هاش عمل می کنه ! این فرصت فقط طوری بدست میاد که من درست شده باشم ! من دارم درست می شم ...
شما کرد هستید ؟ بچه کجایید ؟!!!
وااا چه خاطراتی داری ها..باید شجاع باشی دیگه..چه توفامیل چه دوستان..
راستی داداشت هم تو وبلاگهاست؟من برخورد داشتم باهاش؟
تاگفتی فکرکردم که ب باشه نیدونم که..
تومیتونی با استحکام و خوش بینی قدم بردار من بهت امیدوارم..
من می دونم که می تونم !
من تازه متوجه شدم چطور باید رفتار کنم و برخورد کنم ! چه بقیه چه ...
نه نیست ! اصلاً اهل وبلاگ نویسی نیست ...
سپاسگزارم :)