خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

امشب ...

امشب عقد پسر عموم بود ( محمد ) ، کسی که از بچگی یادمه با من بود هر وقتی می اومد شهر ما ! ای وای دیگه همه ی تنهائی هامون با هم دیگه تموم شد ! راستشو بگم امشب یه لحظه دلم واسش تنگ شد به خدا ، داشت اشکم در می اومد اما خودمو خیلی کنترل کردم ! دو دفعه بعد از خوندن خطبه عقد همدیگه رو بغل کردیم ، هر دو دفعه کل ملّت حواسم بود چشماشون به ما بود ! آخه می دونستن من و محمد خیلی با هم جوریم ! خیلی دلم واسش تنگ می شه ...
راستش رو بگم ، امشب خیلی دلم می خواست که عقد من و پرستو می بود اما خب ... امیدوارم خوشبخت و شاد باشن همیشه ...

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 22:27

سلام
من x نیستم اون علامت خط و نشون واسه یه عده اس ...امیر یزدان ملکشاهی هستم متولد ایلام محل کارم اصفهانه ... متولد 56

محمد جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 13:40 http://mohamad-naseri.persianblog.ir/

سلام عزیزم
ممنون از اینکه به یاد من بودی
دل منم واسه همه ی اون با هم بودن ها تنگ میشه ، ولی خب زندگی هرکس نیاز به یک سری تغیرات کلی داره...
انشاالله که نوبت تو هم میشه آئین عزیزم
دوست دارم
موفق باشی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد