نمی دونم چی شد که اینجوری شد ... نمی دونم چند روزه نیستی پیشم
اینا رو می گم که فقط بدونی ... دارم یواش یواش دیوونه می شم
تا کی به عشق دیدن دوبارت ... تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنبال تو بگرم ... از کی باید سراغتو بگیرم
از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه ... قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه ... قرار نبود که اینجوری تموم شه
یادت میاد ثانیه های آخر ... گفتی می رم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو ... چشمامو وا کردم و رفته بودی
قرار نبود منتظرت بمونم ... قرار نبود بری و بر نگردی
از اولش کنار من نبودی ... آخرشم کار خودت رو کردی
قرار نبود چشمای من خیس بشه .. قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه ... قرار نبود که اینجوری تموم شه
واسه اون نوشت : می دونم ؛ اگه من واقعاً می شناسمت می دونم که بر می گردی ...
آئین؟؟
چرا مدتیه نیستی؟؟اتفاقی واست افتاده؟؟چرا اینطوری شدی؟؟
چرا کسی ازت خبر نداره؟؟