خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

من چقدر خوشحالم ...

به به به یادش بخیر ؛ چه وقتائی که اینا پلاس نبودیما ...

خدائی خیلی وقت شده دیگه عین قدیم نمی تونم بیام و اینجا واستون بنویسم . سرم شلوغ شده ، بیشتر وقتم به جای اینکه فکرم توی این باشه که چی واستون بنویسم پیش پرستوی نازمه ...

بگذریم ؛ حالتون خوبه ؟ دماغتون گنده است ؟ عملش نکردین ؟ این روز ها همه دماغاشون رو عمل می کنن ، شما چطور ؟

همین الان که دارم این رو واستون می نویسم ، من توی خونه تنها هستم ( الان البته از بیکاری اومدم سر کار ) و دارم کیف دنیا رو می کنم ! پدر محترم به همراه خانواده غیر من رفته ان به روستای عزیز تر از جانشان و چند روزی رو اونجا خواهند بود ! زانتیا رو باخودشون بردن و پراید رو گذاشتن واسه من ! منم که دیشب رفتم یه 7000 تومانی بنزین کارتی زدیم و ماشین الان باکش نصفه است ! کیف می کنیم دیگه ؛ باند های سیستم داداشم رو آوردم توی حال ، به لپ تاپم وصل کردم و صدای بلند آهنگ گوش می کنم ! خدا کنه فقط همسایگان نظامی ( ارتشی ) محترم شاکی نشوند و ما توی این ایام طرح نیروی انتظامی وارد کلانتری های شهر نکنن که واسمون پرونده مزاحمت نوامیس درست بشه ! دیگه خدمتتون عرض کنم که ، آهان این دو روز تعطیل رو توی خونه با یه ظرف کوچیک سالاد اولویه سر می کنیم ( هر وعده یه لقمه که تموم نشه و رژیم می گیریم ) ! همینا ...

راستی می خوام فیلم هم بگیرم ( حالا هر چی ، چه خارجی ، چه ایرانی ، چه با صحنه ، چه بی صحنه ) نگاه کنم و کیف کنم این چند شب ! این روز ها رو هم میام اضافه کاری و کیف دنیا رو می کنم ! کسی نیست بهم گیر بده !

خب اما تعطیلی فردا به یه مناسبت خجسته برای مسلموناس ( ما که نیستیم ، آخه نماز نمی خونیم ، حالا شما که هستین ) که تولد حضرت علی ( رض ) هستش که من از همینجا به تموم مسلمونا ( چه سنی و چه شیعه ) تبریک می گم و اینا ... ! ( من آدمی نیستم که به دین کار داشته باشم ، پرستو هم همینطور ) روز پدر هم بر پدرای گیر بده ، گیر نده ، رفیق ، باحال ، پیر ، جوون و نفس خجسته ! راستی جوراب بابائی رو خریدین ؟

نمی دونم پرستو چی رفته واسه آقا جون ( پدر خانوم آینده به امید ایزد بزرگ ) خریده ! من که قصد دارم یه جعبه کامل اصلاح آرایشی مردا واسشون بگیرم یا یه زیلت خیلی مجهز ! هنوز توش موندم ! خب به فکرم می رسه بالاخره !

دلم واسه پرستو تنگ شده ! مدتی شده درست نمی تونم باهاش حرف بزنم ! می ترسم دلتنگی کار دستم بده ...

اوووم ... حرفام فک کنم تموم شد دوستای خوب و نازنینم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
ماریه پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:35 http://mariyeh.blogfa.com

ماهم امروز میریم پیش خوانواده محترمتون کاشکی توهم میومدی.

خوش بگذره !
من کار دارم نمی تونم بیام :)

خلال دندون پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 14:36

روزت مبارک
پرستو خانومو ندیده دوس میدارم...نبدونم چرا

فک کنم به همون مهربونیشه که منم دوسش دارم ، عاشقشم زیاد زیاد :D
سپاسگذارم برای تبریک :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد