جونم واستون بگه که نزدیک 1 هفته ای می شه پسر فعالی شدم و به خاطر این فعالیت های مکرر مورد تقدیر قرار گرفته و شب ها تا ساعت 11 شب ما رو سر کار نگه می دارن جای اینکه بهمون پول بدن ! زکی ...
به خاطر 14 و 15 خرداد ، باید برای س.پ.ا اتوبوس ارسال می کردیم تا بتونن متقاضی های سفر رو ببرن به تهران و زیات و این حرف ها ... ( به قول یکی از دوستام ، 15 خرداد ماه یوم الله یوم الله ) . باور کنین ، صبح رفتیم سر کار تا بوق سگ ! بیخیال ... ( البته راستشو بگم ، این سر کار رفتن ها دلیل داره و واسه خودم خیلی ارزش داره ) ...
امروز یه چک 30.000.000 تومانی دستم بود ! می خواستم از مرز فرار کنم ، اما وقتی اومدم دیدم راه مرز رو یاد ندارم ؛ هیچی رفتم پولا رو واریز کردم به حساب دیگه ...
حرف دیگه ای به ذهنم نمی رسه از محل کارم بگم جز ... آها امروز دو تا دختره ( ... ) رو پاسگاه گرفته بودن با یکی از بچه ها شرکت ها که با اونا بوده ! برده بودن و ازشون تعهد گرفته بودن و قرار بود بفرستنشون پاسگاه که ، نذاشتم ببرنشون و باعث دردسر بشه ! هیچی ر فع و رجوع شد ! دخترا خودشون مورد داشتن اما خب ... از اینطور دخترا حالم بهم می خوره ...