بعضی شب ها اینقدر توی دنیای خودم غرق می شم که یادم می ره دور و اطرفم چی می گذره و چه اتفاق های جور واجوری می افته . به قول خودمونی ، دنیا رو آب ببره منو خواب می بره ! اما چرا نمی خواین باور کنین که این دنیای من ، دنیای خودمه ! هر کسی واسه خودش دنیائی داره و رویای خودش ، مگه من از شماها جدا هستم ؟ دنیای من شده چند تیکه آرزو و درد دل با خدا ! از خدا چی می خوام مگه ؟ هر وقت که دست به دعا برداشتم واسه خودم فقط یه چیز خواستم ! خوشبختی ؛ چیز زیادیه ؟ چرا خب من باید همیشه خیر بقیه رو خواسته باشم اما کسی دیگه به فکر من نباشه ؟ اوف خسته شدم دیگه ، کم آوردم . دوس دارم بعضی وقتا واقعاً همه چیز رو فقط واسه خودم خواسته باشم و اینقدر خسیس بشم که به کسی اجازه ندم که چیزی رو که من می خوام ، ازم طلب کنه . کل خوشی هام شده با کسائی باشم که دوسشون دارم ، کل کارم شده اینکه برم داخل پایانه و نامه بنویسم و اگه مشکلی پیش اومد سریع توی چند دقیقه کوتاه رفعش کنم ، کل رویاهام شده اینکه فقط توی فکر دم بریده باشم و به زندگی با اون فکر کنم و خوشبتیمون و ... . چیز زیادیه ؟ خوشبختی چیز خیلی زیادیه ؟ خدا جونم ، قربون بزرگی و معرفت و بخشندگیت بشم ، فدای اون همه عظمت و پاکی و صداقتت بشم ، منم می خوام خوشبخت باشم ؛ کمکم کن ، باشه ؟ بهم قول می دی ؟ مرسی ، من روی قولت حساب می کنما ، باشه ؟ بوس ...
الان دیگه تقریباً شنبه است ، من فردا امتحان فیزیک آزمایشگاه دارم ، باید گزارش کاری که 2 تا آزمایش دیگه رو هنوز تموم نکردم ! باید امروز بشینم و تمومشون کنم ! امروز عصر هم کار مهمی دارم که باید بهش برسم قبل اینکه برم و کارت دانشجوئی و همینطور کارت ورود به جلسه امتحانم رو از دانشگاه بگیرم ! الانم که دارم اینا رو واستون می نویسم ، قبلش « فرار از زندان » رو نگاه می کردم و الانم دارم 24 رو نگاه می کنم ...
پ.ن : دوستان خوبم ، کرم خبیث ، پری ، خانوم گل ( خیلی وقته بی وفا شدین و سر نمی زنین ) ، سحر حانوم گل ، شهریار و ... چرا دیگه بهم سر نمی زنین ؟ زود زود بیاین دیگه ...
بابا من میام زورم میاد کامنت بذارم.بهدشم امتحان داریم خو
منم دارم خو ، این چه حرفیه ؟ :D
یا لطیف!

به به...به به..قربان خیلی مشرف فرمودین.
اما جسارتا اتاق فکر تشریف نیاوردین که میگید اهم اهم...
آهنگش خیلی قشنگه...