سانس اول ( داستان های بابا بزرگ ) : بابا بزرگم رو بالاره از بیمارستان مرخص کردن و الان در حالِ حاضر خونه ی عموی بزرگم هستن . حالشون بهتره اما انگاری کمی قاطی کردن ، هزیون زیاد می گن و انگار روی مغزشون اثر گذاشته آخه کلاً حرف های نامربوط می گن و کارای عجیب می کنن که توی عمرمون اینطور حرکاتی ازشون ندیدیم . در کل شکر خدا خوبن ...
سانس دوم ( دوستم داره میاد ) : پدرام دوستم داره بعد از چندین ماه دوری از مشهد میاد ، خیلی دلم واسش تنگ شده . یکی از 3 دوست خوبِ منه که واقعاً واسم عزیزه . توی هفته گذشته واسش زحمتی حواله کردم که خدائی خودم از روش شرمنده شدم ! من یه مدل لپ تاپ می خواستم که چون خودش شناخت داره ، سفارش دادم واسم از مشهد بگیره اون بیچاره هم 5 روز تموم هر روز توی این گرما می رفت نمایندگی و پیگیر کارام بود و بالاخره واسم لپ تاپ رو گرفت . در کل پسر با محبت و عزیزیه ! اما حیف که توی برنامه هاش یه سفر همیشگی داره به مالزی و ممکنه خیلی از هم دور بشیم ...
سانس سوم ( طرح شراکت شرکت ها ) : 3 روزِ پیش 3 تا شرکت رو به نرم افزار قدیم وصل کردم و مونده 4 تا شرکت دیگه . امروز آقای م.ف زنگ زد و گفت که بیا سیستم ما رو هم به نرم افزار قبلی متصل کن ، منم گفتم منتظر جلسه هستم تا اگه قراره شریک بشن مشکلی واسم پیش نیاد و هزینه اضافی از جیب شما نره و کارِ من دوباره کاری نشه ! گفت نه اینا شریک بشو نیستن و منم قول دادم در اولین فرصت سیستمشون رو متصل کنم به نرم افزار قبلی . این مدت هم پیگیر آمار هام بودم و متاسافانه هنوز نتونستم سر جمعشون کنم ، آخه چند تا از شرکت ها واقعاً بی مسئولیت هستن و ... . در کل مشکلم در حالِ حاضر فقط آماره ...
پ.ن اول : دوستانِ بزرگواری که به خودنویس سر می زنین ، خواهشی که ازتون دارم اینه که منو به خاطر بی توجهی اگه در حق شما کردم ببخشید ...
پ.ن دوم : دوستانِ عزیزم ، کرم خبیث ، پری ، خانوم گل ، سحر خانوم ، بهزاد ، شهریار ، خنکای پایان خاطرت و ... باور کنین واسم خیلی محترمین و از اینکه همیشه بهم محبت دارین ممنونم ...
پ.ن سوم : یه خواهشی دارم ، سیستمی که من برای ارسال نوشته هام استفاده می کنم مجهز شده به قرار دادن آواتار در خودنویس و قسمت نظرات ، اگه وقت کردین مثِ پری ثبت نام کنین ...
بازم به خودم
لپ تاپتم مبارک
مرسی از شما
دمت گرم می سری ...
چشم ثبت نام به عمل میآوریم
آفرین کرمولی ورزشکار