توی خواب ناز بودم که یهو صدا اومد آئین بلند شو کارت دارن پشت تلفن ، شمارشم 231 بود اولش ( شصتم خبر داد که از پایانه است )
زکی ، کیه این وقت صبح هنوز هیشکی بیدار نیست جز داداشم که داره درس می خونه
توی همون چرت و هپروت و اینا رفتم پای تلفن و نگاهی به ساعت انداختم ...
ای بر شرف آدم مردم آزار لعنت ، ساعت 6 صبح بود ...
مکالمه رو واستون می نویسم ...
آئین : بله
متصدی : سلام آقا آئین ، این سیستم ما و بقی تعاونی ها قطعه می شه بیاین ؟
آئین : نه ، چی شده ؟!
متصدی : آقا صبح برقا یه لحظه قطع شد کل سیستما خاموش شد ، روشن که کردیم بالا نیومد
آئین : خب معلموه سرورتون خاموش شده ، واسه همینه می گم UPS بخرن اما انگار نه انگار
متصدی : پس نمیاین ؟!
آئین : نه ، صورت رو دستی صادر کنین ...
متصدی : باشه خداحافظ ...
آئین خدانگهدار ...
این مکالمه ما بود و منم چون قبول کردم پشتیبانی رو ، بلند شدم سریع لباس پوشیدم و زنگ زدم تاکسی تلفنی و خودم رو رسوندم پایانه ...
سرور رو روشن کردم ، رفتم گفتم آقا کلید دفتر مدیرتون رو بدین می خوام برم بخوابم ...
هیچی نه کلید پیدا شد ، نه من کلید دفتر رو داشتم ، موندم بیدار ببینم چی می شه ...
با چند تا متصدی رفتیم صبحونه ، کباب زدیم به رگ و ایما بعد برگشتیم پایانه ...
بعد که برگشتم رفتم توی یه شرکت دیگه سرم رو گذاشتم روی میز و کمی استراحت کردم اما از بس داد و بیداد کرد نتونستم یه لحظه راحت بخوابم ...
هیچی منتظر شدم همکارم اومد وقتی هم اون امود نشستم پای سیستم و کارا رو انجام دادم
راستی متوجه شدم مادر یکی از متصدی ها و همینطور مادر آقای ع.ن فوت شدن
تسلیت گفتم و اینا به بقیه هم خبر دادم
ساعتای 12 اجازه گرفتم و رفتم به سمت بانک تا کمی پول نقدی رو که همراهم بود بریم به حسابم و 200.000 تومانی که دوستم منو واسطه قرار داده بود رو براش به حسابش بریزم
وقتی کارم تموم شد اومدم خونه بعد متوجه شدم وقتی برفا ( بار دوم ) رفت و دوباره زود اومد سیستم یکی از شرکتا متاسفانه از کار افتاد و مجبور شدم باز عصر برم سراغ کار اون
تا ساعت 9 هم اونجا درگیر بودم
وقتی درستش کردم و نرم افزارش بالا اومد ، سوار تاکسی شدم و رسیدم در خونه که از تاکسی پیاده نشده زنگیدن که بیاین سیستممون بلیط چاپ نمی کنه
وقتی می خواد چاپ کنه کلاً سیستم قطع می شه
رفتم دیدم مشکلشون Internet Explore 6 که روی سیستمشون نصب شده
مجبور شدم از روی سرور بقیه شرکت ها فایل نصب 7 رو بردارم اما کار نکرد
موند واسه فردا که امشب بیام و دانلودش کنم و فردا ببرمش اونجا و نصبش کنم واسشون که مشکلشون رفع بشه ...
وای که خدائی خسته شدم ، همین 10 دقیقه قبل از پیاده روی برگشتم و کمرم کمی می درده ...
باز خدا پدرشو نو بیامرزه کارت داشت اونم ۶صبح
من پریشب تازه خوابم برده بود نزدیک ساعت ۳صبح طرف زنگ زده
سراغ آژانس رو از من میگیره!!!
در صورت تمایل
بخونم
=)) آخه منِ بدبخت ساعت 2 خوابیده بودم :((:))
شهریار جان ببخشید ولی خندم گرفت واست متاسفم دوست عزیز :))