نمی دونم چه کار من بود ، حرکت شیکم برم آخه ...
آی شیکمم درد گرفته ، انگار یکی محکم با مشت 100 تا کوبیده تو شیکمم ...
من چند روزه بروزرسانی نکردم ؟!
زیاد شده ها ، 2 روز ... ( خندیدم خفن )
من کلاً آدمی ام که خبر زیاد دارم ، هم سوتی هائی که خودم می دم ، هم سوتی های بقیه و در کل خیلی جالبه
بزارین واستون از دیروز بگم که خیلی جالبه ، واقعاً خودم هنوز دارم می خندم به این قضیه ...
توی دفتر نشسته بودیم و یکی از مسئولین طرح داشت صحبت می کرد در مورد متصدی ها و ... که بهشون ابلاغ کنیم از آقای م.ف دستور بگیرن ...
یه پیرمردی هم اونجا نشسته بود واسه کارش و تائیدیه می خواست ...
این بنده خدا مسئول طرح برداشت بلند شد و گفت : آقا این متن رو اینطوری بنویسین که من می گم
گفتیم چشم ، گفت : « بسمی تعالی ... » ( بیچاره هنوز ادامه نداده بود که پیرمردی که اونجا نشته بود با یه صدای خیلی باحال گفت : « کجا بودی تا حالا ... »
من اول متوجه نشدم اما دیدم این رئیس طرح بد نگاه پیرمرده کرد ، گفتم الان می زنتش ...
بعد از رفتن پیرمرده این رفیقم جریان رو تعریف کرد ، اندازه یه ساعت به این ع.د می خندیدیم که نگو ...
امروز هم جلسه بود و بالا پائین و ...
اگه تونستم شب میام و چیزی داشتم تعریف می کنم
خدائی نمی دونم یه مدتیه بی حوصله ام ...
چه عجب آپیدی.
میبینم که دستت به قاضی نمیرسه .هاهاهاهاها خندهی شیطانی از خودم دروکردم
خیلی خوبه ، وایسا ببین چطوری پیدات می کنم ...