خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

اوووف ...

وای وای وای داره یه کاری می شه ، وایسین برم الان میام ... ( نخندین خب کار واجب پیش اومد وقت نوشتن بلاگ )

آخیش راحت شدم برگشتم از امروز واستون بگم ... ( چیه دنبال قضیه بالا نگردین نمی گم )

راستش امروز توی دفتر بلوائی بود که باورتون نمی شد ، جلسه ، تلفن ، راننده ، شرکت و ... ( سرسام گرفتم باور کنین ) صبی هم زنگولیده بودم اداره کل و قرار بود ساعت 11 بریم اداره کل واسه بررسی مشکلات نرم افزار و صورتجلسه کردن و محکوم کردن ...

روز خیلی جالبی بود و الته پر دردسر ...

نمی دونم خدائی نکرده همکارم بره 20 روزی مسافرت من باید جوون بدم توی دفتر ، صبح و عصر باید برم پایانه و همش حضور داشته باشم ...

راستی دو تا سیستم آوردن واسه نصب نرم افزار و Data Base و اینا ...

کفری کرده بودن منو از بس هر کی یه حرفی می زد و ما باید انجامش می دادیم ( راستی امروز حقوق دادن )

دیدم تماس گرفتن و شماره هم شماره اداره کله ، یهو آقای ر.س با داد و بیداد چرا نیومدی سازمان و من این س.د رو تا الان به خاطر تو نگه داشتمش ، بدو بیا کار دارم امروز می خوام وضعیت آمار و ... مشخص بشه ( حالا از ما انکار از اون اصرار )

هیچی در آخر مجبور شدم زنگ بزنم به رئیسم و با اون بریم اداره کل تا وضعیت مشخص بشه ...

وقتی اداره کل رسیدم و دیدم قراره جلسه با معاون حمل و نقل استان و بچه های خود IT اداره کل باشه ، کفشامو آهنی کردم و رفتم توی دبیرخانه تمامی نامه هائی که از انجمن و اداره کل در جواب فرستاده شده بود گرفتم ، مطالعه کردم و بر اساس همونا خواستم توی جلسه حرف بزنم ...

آخه باور کنین اگه می خواستم بدون هیچ مطالعه ای روی حرف ها و نامه های رد و بدل شده حرف بزنم قطعاً همه چی سر من خراب می شد ...

چشمتون روز بد نبینه ، محکوم شدم در حد تیم ملّی اما باور کنین عین مرد اشتباهات خودمو ( متذکر می شم خودمو ) پذیرفتم و بقیه رو با حقیقت ماجرا بیان کردم ...

جلسه رسمی ، همه نکته برداری و این حرفا ، منم که حرف نمی زدم گوش می کردم و جائی که دیدم داره به ضرر من تموم می شه صحبت می کردم ( واقعاً واسم سنگینه به خاطر اشتباه دیگران من محکوم بشم ، یا به خاطر دستوری که به من داده می شه من باید جواب پس بدم )

خب خلاصه بعد از اتمام و نوشتن صورتجلسه ، قرار بر این شک که بابا من مشکلات اطلاعات شرکت ها رو اصلاح نکنم و وظیفه خود شرکت برای اصلاح اطلاعات ورودی و خروجیشه ...

خلاصه بعد از امضاء صورتجلسه و اومدن به بیرون و رفتن به سمت پایانه ، به دبیر انجمن خوردم و با ماشین اون برگشتم به خونه ( جاتون خالی سیستم رو گذاشتم ماشین رئیس تا با خودش ببره پایانه بزاره توی دفتر ... )

راستی آقای ع.ن هم امروز باز دستورات جالبی به بنده می دادن ، می گفتن : اگه می شه و وقت کردین بیاین این آنتی ویروس ما رو آپدیت کنین

منم از این پرو ها باشه وقت کردم حتماً میام ، وقت ندارم فعلاً می بینین که سیستم جلو رومه و درگیر اینا

با کمال پروئی خب یه لحظه بیاین اینو درست کنین ...

زکی چه روئی داره این بابا من خبر ندارم ، خیلی پروئه ...

دیشب به خدا به خاطر شرکت همین دو بار اومدم پایانه و فقط و فقط دلیل خرابی سیستم و بالا نیومدن نرم افزار برای شرکت ایشون ، استفاده از نرم افزار Ultra ( فیلتر شکن ) و IP گرفتن Internet Explore بوده که منو دو بار کشونده پایانه ...

زورم اومد خدائی به خاطر کارای ایشون من باید همش درگیر باشم و بخوام جواب پس بدم ...

اه کاش می شد آقای ح.ن مسئول سیستما بود و توی این طرح شرکت می کرد ، به خدا انسان شریف و با شعوریه و خیلی هم براش احترام قائلم ...

البته چی بگم ، از قدیم گفتن : « مار از پونه بدش میاد ، در لونش سبز می شه »

نظرات 9 + ارسال نظر
باقری سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:23 http://haqiqat.mihanblog.com

بگذارید وبگذرید ببینید ودل مبندید چشم بیندازید ودل مبازید که دیر یازود باید گذاشت وگذشت(مولا امیرالمومنین علی علیه السلام)


روزی بهلول درقبرستان کنار قبری نشسته بود
شخصی از اوپرسید: اینجا چه کار میکنی؟
گفت: درمیان جمعی نشسته ام که همسایگان خود را اذیت نمی کنندواز این وآن نیزغیبت وبدگوئی نمی کنند..............
عرض ادب واحترام به شما بزرگوار

حسین سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:12 http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز دوباره به وبلاگ شما اومدم وبلاگ شما واقعا زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

خانوم گل سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:43 http://khanomgol83.blogfa.com

اوه ....تو چقدر سرت شلوغه و درگیری....

درگیر ؟!
از اونم یه کیلومتر اونوتر ...

خانوم گل سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:44

آره تابلوه که قاضی نامرد بوده و قلابی :((

:( چی بگم :((

کرم خبیث چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:17

سلام عرض شد اخوی.نتونستی کاری کنی؟حیف اون پولی که من به تو دادم

وای بسم الله الرحمن الرحیم ، کی بود ؟!

کاف چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:28 http://kaaf.blogfa.com/

عجب...

مش رجب :D

پری چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 21:11

باز که دیر آپ میکنی پسر .
بوتو پست جتیت بسال

چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشم ...

پری پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13

چشت بی بلا ولی بازم که نذاشتی...
شوه

شوه ، همش که خبر ندارم :D

خانوم گـــل پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:45

چی بکشه زنت از دست تو با این همه مشغله....d

اون که بیاد ، دیگه عمراً اینجوریا نیست ، فقط در صورت بروز مشکل می رم :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد