یه کاری کردم امشب واقعاً خودم خیلی پشیمون شدم از این کار و عاقبتش
یکی از دوستام رو ( بماند به خاطر چه عمل زشت و بدی ) زدم که خودم دلم به حالش سوخت
بدبختی اعصابم از دست خودم خورد بود ، یکی دیگه از دوستام رو کردم توی صندوق عقب ماشین ، با کلی سرعت همش دستی می کشیدم و ترمز می گرفتم
بیچاره دادش در اومده بود و می گفت ببخشید
آخه خدائی حرف زیاد می زد منم جون اعصابم خورد بود ...
شوخی های شهرستانی دیگه نمی شه کاریش کرد
دیگه قول دادم با دوستم از این کارا نکنم ، قول می دم ...
خوب شد تو خدا نشدی!
اما خدائی اون دوستم که زدمش هیچی ، اونی که کردمش توی صندوق عقب ماشین حال داد
ماشین ترمز می گرفت تُپ می کرد توی ماشین :)) صدای آی می اومد ...
حالا جدا عذاب وجدانی چیزی میزی نگرفتی؟ :))