امروز همش منتظر این بودم که یا SMS بده ، یا اینکه یه تک کوچولو بزنه اما نزد !
حق داره ، چیزی نیست که بخواد حتی یادی از من بکنه !
امروز همش درگیر بودم ، توی خودم بودم و صدام در نمی اومد !
نمی شه گفت عادت اما بیشتر از اون بود ، طوری که امروز به شدت ماسک زده بودم و می خندیدم !
اونم زورکی ...
خدایا شکرت ، بیچاره چقدر گریه کرد و آه کشید ! دلم هنوز از اون آه کشیدناش خونه ! نمی دونم اونم عادت کرده بود پیشم حرف بزنه و گریه کنه ؟! خیلی راحت تر از اونی که فکرشو کنم سفره دلشو باز کرده بود !
ای بابا ، چقدر دنیای عجیب غریبی داریم به خدا ...
...::: یکی می نالید ز درد بی نوائی ، یکی می گفت آقا زردک می خواهی :::...