امروز واقعاً روز اعصاب خوردی و ناراحتی بود ... اه
از هر طرف یه فشار عصبی بهم می اومد ، از یه طرف یکی از دوستام که ازش بیخبر بودم و گفتن از من ناراحته ، از یه طرف بیماری سرما خوردگیم که خیلی اذیتم می کنه ( آخه ریه هام مشکل دارن ) و از طرف دیگه اشتباه به خاطر همون بیماری توی تایپ نامه ها و اشتباهات ...
وای خدا همش عصبی ام ، بیماری خیلی روی اعصابم تاثیر منفی داره !
سریع واکنش نشون می دم ، حتی به کوچیکترین چیز ممکن ...
خدا رو شکر قضیه ناراحتی دوستم حل شده ، از من دلخور نیست سرش خیلی شلوغه و درگیر ساختمان محل کارش !
نمی دونم اما خدا کنه بتونم بیام سر کار ، این مریضی منو نندازه توی خونه و مجبور باشم بیکار توی خونه بشینم !
به قول مامان : « آدم بیکار جادوگر می شه » ، جدی هم راست می گه !
خیلی کار ها به سرم می زنه و انجام می دم آخرشم ... یا دل و روده سیستمم رو می ریزم بیرون ، یا سیستم داداشام رو یا هم یه کار بدتر از اینا ... در کل ، آدمی هستم که سرم خلوت باشه یا ... آها یادم رفته بود بگم ، دیگه خرابکاری نمی کنم میام نت ...
در کل آدم فعالی ام در تفکر و اینا و طراحی گرافیک و ...
دم خودم گرم بازم ...
آی ... چرا عطسه نمیاد ... ( ببخشید ... )